پرسش :

چرا حضرت علي(ع) به جريان غدير در برابر مخالفان استناد نمي‎كرد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
امام اميرالمؤمنين عليه السلام پس از رحلت پيامبر با شرايطي روبرو شد كه به كلي كنار گذاشته شد. جمعي او را رها كردند و در سقيفه جمع شدند، اين قضيه بقدري عجولانه بود كه اساساً نه تنها مي‎خواستند واقعه غدير به فراموشي سپرده شود بلكه خود علي(ع) را نيز به فراموشي بسپارند تا هيچ نقشي در اين ماجرا نداشته باشد لذا او را با پيكر پاك رسول خدا تنها گذاشتند كه بايد به احترام مقام رسالت و زحمات چندين ساله ابتدا بدن مطهر رسول خدا غسل داده شده و كفن و دفن مي‎شد و به اولياء مصيبت و يگانه دختر پيامبر تسليت مي‎گفتند و پس از آن نوبت به پرداختن به امور ديگر مي‎شد.
توطئه گران براي اينكه منكر غدير و جانشيني علي باشند بلافاصله كودتايي عليه علي(ع) انجام دادند. همين كودتاگران منكر غدير بودند كه وقتي پيامبر براي نوشتن، قلم خواست به آن حضرت جسارت كردند[1] بنابراين جهت گيري به گونه‎اي بوده است كه غدير بازگو نشود با اين همه، نه تنها امير مؤمنان بلكه برخی از مهاجرين و انصار با ابوبكر مخالفت نموده و به حقانيت خلافت علي پافشاري كردند و غدير را يادآوري نمودند[2].
خود اميرمؤمنان نيز بارها به غدير استناد كرده و حقانيت خويش را اظهار و حق خويش را مطالبه نموده است كه به مواردي اشاره مي‎شود:
1. در جريان احتجاج به ابوبكر فرمود: تو را به خداوند سوگند مي‎دهم كه بگوئي آيا طبق حديث غدير رسول خدا(ص) در روز غدير، من مولاي تو و هر مسلماني هستم يا تو؟ ابوبگر گفت: بلكه تو.[3]
2. روزي علي در جمع اصحاب رسول خدا فرمود هركس در غدير بود به حقانيت من شهادت دهد در اين روز 30 نفر بلند شدند و شهادت دادند.[4]
3. در شورا نيز علي به اين حديث استناد نمود تا حق خويش را پس از سالها دريابد، آن حضرت به اهل شورا قسم داد آيا رسول خدا غير از من كسي را در غدير خم به ولايت برگزيد؟ همه گفتند نه؟[5]
امير مؤمنان به داستان غدير استناد فراوان نمود كه هيچكس آنرا انكار نمي‎كرد ولي به آن عمل ننمودند علاوه بر حضرت امير، حضرت زهرا و برخي از ياران امير مؤمنان نيز به غدير استناد كردند[6].
طبرسي نقل كرده است روزي امير مؤمنان از اصحاب درباره غدير شهادت خواست.
عده‎اي اقرار كردند و برخي از آنها كه حاضر نبودند، انكار كردند از جمله زيد بن ارقم بود، كه امير مؤمنان در حق او نفرين كرد و زيد بن ارقم به مرض پيسي مبتلا شد و بينايي خود را از دست داد[7].
اين واقعه بلافاصله پس از سقيفه بوده است كه حضرت به غدير استناد كرده است .
در كافي ج 8، ص 27 نيز خطبه‎اي از حضرت نقل شده كه جريان غدير را متذكر شد.
ابوحامد محمد بن محمد غزالي از علماي بزرگ اهل سنّت است، درباره واقعه غدير مي گويد: همه اجماع دارند و اتفاق بر متن حديث دارند كه در خطبه روز غدير خم، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: هر كس من مولا و آقاي او هستم، بعد از من علي مولا و آقاي اوست. عمر فوري مبادرت به تظاهر كرد و تبريكات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لك يا علي[8] تقديم كرد. سپس نفس اماره بر آنان غلبه كرد و حبّ رياست و جاه طلبي عواطف و مزاياي انسانيت را از آنها سلب كرد و در سقيفه به خليفه تراشي پرداختند و جام شراب هواي نفساني را نوشيدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احكام و سنّت پيامبر را ملعبه خود نمودند. بعد اشاره مي كند به جريان مخالفت كردن عمر از آوردن قلم و كاغذ براي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه اين جريان مي رساند كه آنهايي بعد از پيامبر مخالفت فرمايش پيامبر كردند، كار تازه اي نكرده بودند. در زمان خود پيامبر هم مخالفت ها كردند، مثل مخالفت كردن از حضور و ماندن در لشكر اسامه و ديگر جريانات... .
سپس غزالي مي گويد، دين را به دنيا فروختند و چه زشت معامله اي كردند و اگر چنين نبود چرا در مرض موت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وقتي آن حضرت كاغذ و دوات طلب كرد، براي نوشتن دستور جامع مخالفت كردند و در پاسخ گفتند: «إن الرّجل ليهجُر» نعوذ بالله گفت: پيامبر هذيان مي گويد.
بعد امام غزالي مي گويد: حكومت ابي بكر فاقد منطق و دليل است و اگر اجماع را به این منظور به كار بريد (كه همه اجماع كردند بر ابوبكر) اين هم نقض مي شود، چون كه عباس و پسران و علي ـ عليه السّلام ـ و زن و فرزندانش هيچ كدام شركت در اجماع (ساختگي) نداشتند، هم چنين بعضي حاضرين سقيفه نيز متمرد و مخالفت با آن اجماع نمودند. بيعت با خزرجي ننموده و از سقيفه خارج شدند ، پس از آن انصار هم مخالفت كردند.[9]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علامه اميني الغدير
2. علامه شرف الدين المراجعات
3. علامه ميرحامد هندي، العقبات الانوار

پی نوشتها:
[1] . درباره جريان قلم خود اهل سنت ماجرا را نوشته‎اند ر.ك: صحيح مسلم، ج 5، ص 75 ـ 76 (چاپ بيروت) و صحيح بخاري، ج 5، ص 137 ـ 138.
[2] . رك: محمدبن خالد برقي، رجال برقي، تصحيح محدث ارموي، چاپ دانشگاه تهران، 1332 تحت عنوان «اسماء من نخلف عن بيعه ابي بكر».
[3] . طبرسي، الاحتجاج، چاپ نجف، دارالنعمان، ج 1، ص 160.
[4] . سيرة الحلبيه، ج 3، ص 274، چاپ بيروت.
[5] . همان، ج 1، ص 196.
[6] . كتاب سليم بن قيس، چاپ بيروت، انتشارات دارالفنون، 1400، ص 86.
[7] . طبرسي، احتجاج، بيروت، اعلمي، 1403، ج 1، ص 74 ـ 75.
[8] . ترجمه، به به بر تو اي فرزند ابوطالب كه از اين پس در هر صبح و شام مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمن هستي.
[9] . ابي حامد الغزالي، سر العالمين و كشف ما في الدارين، مكبته الثقافه الدينيه في النجف الاشرف، چ 4، 1385 ق، ص 2.
منبع: اندیشه قم